یه خورشید درخشان




حاج آقا همسایه ما بود.تو یکی از مجتمع ها.سالیان سال بود با هم همسایه بودیم.حاج آقا اخلاقش اینجوری بود که به همه چیز گیر میداد.همیشه در حال بحث با همسایه ها بود. وقتی قرار به پرداخت هزینه مشترک بود همیشه بهانه برای ندادن و مخالفت داشت.با این که وضع مالی خوبی داشت.

یه زمانی نماینده ورودی بودم.هر وقت خرجی میکردم فاکتورها رو در بورد نصب میکردم.همان شب حاج آقا میومد و شروع به بحث درباره ریز مخارج میکرد.اون موقع شاغل بودم و شب میرسیدم خونه.حوصله چندانی نداشتم.دو شب جواب دادم محترمانه.شب سوم بازم محترمانه تهدید کردم به استعفا.گفتم با ذکر دلیل میزنم تو بورد و پیشنهاد میدم شما رو نماینده کنن.از اون به بعد دیگه درب منزل نیومد.ولی کارشکنی ها ادامه داشت.

چندسال قبل حاج آقا بیمار شد.مشخص شد سرطان گرفته.تبدیل شد به پوست و استخوان‌بیماری روز به روز تحلیلش برد.

هر وقت میدیدمش که تو ویلچر میبردنش برای هوا خوری احوالپرسی گرمی با هم میکردیم.آخرش هم حاج آقا دعا میکرد برای خودم و خانواده ام.

دو روز پیش حاج آقا تو بیمارستان فوت کرد.برای مسجد با دوستم هماهنگ کردیم و رفتیم.وقت گفتن تسلیت به دختر بزرگش گفتم من خاطرات خوبی ازشون دارم.خدا رحمتشون کنه.دخترش چشماش پر اشک شد.گفت اگر خاطرات بدی ازش دارید حلالش کنید.جا خوردم.منظور من به خاطرات و برخوردهای آخر بود.بعد فکر کردم نکنه فکر کرده طعنه میزنم که اینجوری حلالیت خواست.بنده خدا.خلاصه که کاش نمیگفتم.سخته بدونی پدرت خلایق رو رنجونده و براش حلالیت بخواهی.من از همون وقتی که مریض شده بود حلالش کردم.خداوند رحمتش کنه.

اما یه صفت خیلی خوب داشت.برای خانمش همسر فوق العاده ای بود.خانمش یه حاج آقا با عشق میگفت و صد تا حاج آقا از دهانش میریخت.

خلاصه که داستان همه ما یه روزی تموم میشه.کاش حداقل عاقبتمون خوب باشه.وقتی قراره دو متر جا داشته باشیم چرا که نه؟

میگن اون موقع خدا از حق خودش میگذره ولی از حق بنده هاش نمیگذره.

مهربانتر باشیم.


یکی از کارهایی که من برای خودآزاری انجام میدم این هست که دایم تو اینستا میچرخم و عضو این پیج هایی میشم که خرید اینترنتی لباس و مانتو دارن.یعنی عضو میشم.خرید هم نمیکنم.سالیان سال هست که برای عید چیزی نمیخرم.هر وقت لازم داشتم خرید میکنم.البته دروغ چرا.یه پیج بود که روسری های خوشگل داشت.قیمتش هم مناسب بود.دو هفته پیش دیدم.خوشم اومد.تو دایرکت پرسیدم موجودی دارید.گفت داریم.منم پول ریختم.همون شب خبر دادن تموم کردن.بلافاصله پول رو به حسابم واریز کردن.۵۰۰ تومن هم از قیمت روسری بیشتر.در واقع هزینه کارت به کارت رو هم ریختن.

بد جوری کارشون به دلم نشست.تو این دوره زمونه بازاری باید قدر آدم های خوب رو دونست.کاسب هستن واقعا.

خلاصه اون تموم شد.هفته قبل دیدم همون روسری موجود شد.دوباره تماس گرفتم و دو تا سفارش دادم.پول هم واریز کردم و دو روز بعد با پست اومد .انقدر دوستشون دارم که نمیدونید.اسم پیجشون هم @setscarf  بود.تو اینستا.

اصلا نمیخواستم اینا رو بگم.میخوام بگم قبلا تو این پیج ها چند تا باربی میذاشتن که لباس ها رو بپوشن.منم با حسرت نگاه میکردم.و البته مثل من خیلی هست.

امسال پر بود از مانکن های ایکس لارج و دو ایکس لارج به بالا.اگر بدونید چقدر لذت بردم.فکر کردم خوب پس برای من و امثال من هم امید هست. خلاصه تپل ها بشتابید که بالاخره دنیا ما رو به رسمیت شناخت.

با طلوع هر اشعه خورشید فکر کن تازه متولد شدی.مهربان باش و دوست بدار.شاید فردایی نباشد.


در جریان امر مبارک خانه تکانی به آلبوم عکس های قدیمی رسیدم.نشستم همه رو دونه دونه دیدم.عکس های قدیمی بامزه.از بعضی هاش عکس گرفتم و برای طرف فرستادم.دو تا عکس از خودم که جوان بودم و پسر بزرگه تو بغلم هست رو برای پسر بزرگم فرستادم.براش نوشتم روز مادر مبارک.ممنونم که بودنت باعث شد این حس قشنگ رو بشناسم.کلی خندیدیم.


یه جورایی احساس میکنم عمر تمام چیزهای خوب دنیا داره تموم میشه.قیامت هر آدمی لحظه مرگش هست .حالا یا اینجوری یا اونجوری.لحظه حلالیت طلبیدن هست.شاید فردایی نباشه.یا برای من یا برای همه.مهربانی رو فراموش نکنیم.

حالم خوبه.مریض هم نیستم.فکر بد نکنید

چیزهایی هست که میدونیم.دیگه تکرار نمیکنم.

راه حل چیه.به جای این که اصرار داشته باشیم بر روند زندگی قبلی خودمون رو بیاریم به سبک زندگی جدید.باید هم سن من باشید تا بفهمید زندگی در شرایط جنگی چیه.

یادمه زمان جنگ که دختر نوجوانی بودم.حدود ۱۴ سال.از بس هی قصه کمبود قند و شکر رو میگفتن به کل بوسیدم گذاشتم کنار.

چند سال قند و چایی نمیخوردم.البته کوپن سهم پدر میشد که چای خور قهاری بود.ولی نمردم.شاخ و دم هم در نیاوردم.

وقتی شرایط مملکت به این صورت هست باید مثل گربه چهار دست و پا فرود بیایید.

گربه مرتضی علی که معرف حضورتون هست.یادمه در ایامی که کار میکردم یکی از همکاران گیاهخوار بود.خوش هیکل.زیبا.آدم حظ میکرد.مونده بودم چه جوری با خوردن عدسی و سبزیجات انرژی کسب میکنه.

جدا از بچه ها و جوان ها که احتیاج به پروتیین زیاد دارن.بقیه میتونیم رژیم های گیاهی رو تجربه کنیم.شاید به سلامت از این گردنه بگذریم.شاید هم نگذریم.با خداست.

نوشته بودن تعداد زیادی از  رستوران ها و غذا خوری ها تعطیل شدن.یه کم ابتکار به خرج بدید.غذاهای جدید خلق کنید.بدون گوشت و مرغ.

شاید نخوردن این گوشت و مرغ ها سلامتی ما رو بیشتر تضمین کنه.

یه بار دو ماه پیش با یکی از دوستان بیرون میچرخیدیم.عادت دارم سر ساعت ۱۲ نهار بخورم.کشون کشون بردمش  یک رستوران که کباب بخوریم.

به ما گفتن چون برای یک مهمانی نهار رزرو شده باید برید یک ساعت بعد برگردید.

منم که حساس و گرسنه،رفتیم یک رستوران دیگه.

خوب ساعت مثلا ۱۲ و ربع بود.گفتن چون دیشب خیلی شلوغ بوده غذا آماده نداریم.گفتیم بابا یه چیزی بدید ما بخو ریم.گفتن پیش غذا داریم.دو تا سوپ گرفتیم با یه کشک و بادمجان و یک میرزا قاسمی سیر شدیم و تموم.کلی هم خندیدیم.گفتیم ببین چه دست به یکی کردن به ما غذا ندن.

خلاصه که این نیز بگذرد.

یه بار هم دوسه ماه پیش به یکی از رستوران های معروف رفتیم.من باقالی پلو با گوشت گرفتم.دوستم ته چین مرغ.

مرغ بو میداد.دوستم در منزل مسموم شد.رستوران از این رستوارن ها بود که آدم روش نمیشه به گارسن هاش چیزی بگه.ولی شرایط این هست.

من شرط بلاغ با تو گویم.تو خواه پند گیر خواه ملال.


نشستم درباره دوست داشتن هام فکر میکنم.دو تا پسر دارم.حتی حالا هم که بزرگ شدن سر میزان دوست داشتن با هم رقابت دارن.کاش دوست داشتن هام رنگ داشت و بقیه میدیدن.میدیدن که رنگ دوست داشتن همسر چه رنگیه.

رنگ دوست داشتن پسر بزرگه چقدر تند و شدیده.

رنگ دوست داشتن پسر کوچیکه مثل یه ملحفه تمیز نرم و آروم بغلت میکنه.

رنگ دوست داشتن مادر چقدر اصیل و قدیمیه.

رنگ دوست داشتن خواهرم وسیع و لطیفه.

و دوستانم.هر کدوم یک‌رنگ رو به خودشون اختصاص میدن.

اینجوری دیگه هیچ کس نمیتونست بگه تو اون یکی رو بیشتر از من دوست داری.میدیدن که رنگ ها و طیف ها متفاوت هستن.ولی بیشتر و کمتر ندارن.

چقدر از دلخوری ها و سو تفاهم ها برطرف میشد.ای کاش میشد.



تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

فروشگاه تخفیف لایف هک معلمان خلاق گناوه فعالیتهای هنری دانش آموزان متوسطه اول مهدویت Jessey مرجع خرید و فروش انواع کفپوش ورزشی,مت یوگا,استپ ورزشی,زیرانداز ایروبیک,زیرانداز پیلاتس,استپ ایروبیک,کفپوش تاتامی,تاتامی کودک عکاسی کودک نوزاد کاکتوس و من دانلود آهنگ جدید